تابستونی که گذشت....
سلام عشق مامان ، نفس مامان
تو این پست می خوام تند و تند جبران مافات کنم و هر چی از خاطرات تابستون رو که نتونستم برات ثبت کنم تا جایی که به یاد دارم مرور کنم.
اولین چیزی که به یاد دارم مسافرت یک روزه ما به رامسره. صبح زود به اتفاق دوستای خوب و صمیمیمون خاله راحله و عمو مهدی راهی شدیم. توی راه به لنگرود رسیدیم و تو تالابش چن تایی عکس گرفتیم .واقعا دیدنی بود پر از گلای نیلوفر مردابی زیبا
بعدشم حدود ساعت 11 رسیدیم مجتمع تفریحی تله کابین رامسر و ....
اینم از ادا اطوارای دخملی ما
بام رامسر
آبنمای فوق العاده زیبا
جت اسکی خانوادگی
واقعا خیلی بهمون خوش گذشت
چن روز بعد تولد دوست ملوست ماهک کوچولو بود
ای قربون جفتتون بشم که اینقد نفسین
هر روز باید چن دقیقه ای با هم تلفنی حرف بزنین!!!!!
ماهک: سلام نوژی اینیا
روژینا: سلام مانی
ماهک: خوبی! بیا اونه ما باشی تونیم(بیا خونه ما بازی کنیم)
روژینا: مانی مانی با خاله باداز(خاله بهناز) بیا اونه ما پاک(پارک) باشی اونیم(تاب و ....)
اینم تولد ثنای ناز خاله
یه سری عکس هم جامونده از گردشای تابستونی میذارم
یه روز جمعه ماسوله
اینم هفت اقلیم ماسوله به اتفاق مامان جون و بابا جون
باغ پرندگان هفت اقلیم
اینم خرگوش کوچولو ها که عاشقشون بودی
اینم دوست کوچولوت که همونجا باهاش آشنا شدی
اینم روژینا و ماهک دوستای جون جونی
دور همی خونه خاله ندا
روژینا ، علی ، ماهان و ماهک
روژینا و ثنا گلی
تولد عمو مهدی
دقیقا یادم نمی یاد تاریخش ولی به همراه دوستای مهربون وبلاگیم بازم با هم قرار گذاشتیم.
خیلی صمیمی و شاد
مانی نازم، نیلوفر خوشگلم، روژی نفس و آدرینای خوردنی
روز خیلی خوبی رو در کنار هم گذروندیم ولی جزییات رو به یاد ندارم جز نبردن زیرانداز که کلی باعث خندیدن هممون شد.